کهانلغتنامه دهخداکهان . [ ک ُهَْ ها ] (ع اِ) ج ِ کاهن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ کاهن ، به معنی فالگوی . (آنندراج ). ج ِ کاهن . فالگویان . پیشگویان .
کهانلغتنامه دهخداکهان . [ ک َ ] (اِ) به معنی جهان باشد، و آن را کیهان نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف کیهان یعنی جهان . (فرهنگ رشیدی ). بر وزن و معنی جهان است که عالم و دنیا
کهانلغتنامه دهخداکهان . [ ک َهَْ ها ] (ع ص ) کثیرالکهانة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهانة و کهانت شود.
کهانلغتنامه دهخداکهان . [ ک ِ ] (اِ) جمع «که » است که به معنی کوچکان و خردان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : به گرد اندرش روستاها بساخت چو آبادکردش کهان را نشاخت . فردوسی .- کهان و
کهانلغتنامه دهخداکهان . [ ک ُ ] (ق ) در حال کهیدن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهیدن شود.
کهاناتلغتنامه دهخداکهانات . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کهانة : و لا ینبغی ان یتوهم ان یکون شی ٔ من الکاینات الماضیة او المستقبلة لاتعلمها هی ، فیکذبه المنامات و الکهانات و اخبار النبوات ب
کهانت ورزیدنلغتنامه دهخداکهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهانت شو
کهاناتلغتنامه دهخداکهانات . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کهانة : و لا ینبغی ان یتوهم ان یکون شی ٔ من الکاینات الماضیة او المستقبلة لاتعلمها هی ، فیکذبه المنامات و الکهانات و اخبار النبوات ب
کهانت ورزیدنلغتنامه دهخداکهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهانت شو
کهانتلغتنامه دهخداکهانت . [ ک َ ن َ ] (ع اِمص ) فالگویی و غیبگویی . (ناظم الاطباء). کهانة. کاهنی .فالگویی . پیشگویی . (فرهنگ فارسی معین ). اخترگویی . اخترشناسی و فالگویی . غیب گو
کهانةلغتنامه دهخداکهانة. [ ک َ ن َ ] (ع مص ) اخترگویی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اخترگوی شدن . (ترجمان القرآن ). فالگویی کردن . (زوزنی ). فالگویی کردن و فالگوی گردیدن .