کنکاجلغتنامه دهخداکنکاج . [ ک ِ / ک َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کنگاج . کنگاش . (فرهنگ فارسی معین )(ناظم الاطباء). رجوع به کنگاج و ترکیبهای آن شود.
کنکاشدیکشنری فارسی به انگلیسیbrainstorming, counsel, deliberation, dialog, dialogue, discussion, forum, guidance, set-to, talk
شورلغتنامه دهخداشور. [ ش َ ] (ع مص ) مشورة. مشورت و کنکاج و کنکاش . (ناظم الاطباء). رای زدن با... سگالیدن بایکدیگر. رای زدن با هم . رای زدن . (یادداشت مؤلف ). بمعنی شوری و مشو
دانشقفرهنگ انتشارات معین(نِ شَ) [ تر. ] (اِ.) = دانشمق : 1 - اجتماع برای مشورت ، کنکاج . 2 - مجلس مشورت ، مجلس عام .
مغافصةًلغتنامه دهخدامغافصةً. [ م ُ ف َ / ف ِ ص َ تَن ْ ] (ع ق ) ناگهان . ناگهانی . غفلةً. بغتةً. فجاءةً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پای از حریم حرمت بیرون نهند و مغافصةً آنچه کن