کنودلغتنامه دهخداکنود. [ ک َ ] (ع ص ) ناسپاس . (غیاث )(ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). ناسپاس . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب
کنودلغتنامه دهخداکنود. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) ناسپاسی . (غیاث ). ناسپاسی و حق
کَنُودٌفرهنگ واژگان قرآنبسيارکفران گربسيار ناسپاس - کسي که پيرو هواي نفس و دلداده به لذائذ دنيا است ، و در نتيجه از شکر پروردگارش در مقابل نعمتهايي که به او ارزاني داشته غافل است
کنودانلغتنامه دهخداکنودان . [ ک َ ن َوْ / ک َ نو ] (اِ مرکب ) از: کنو + دان (دانه ) = کنودانه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاهدانه که تخم بنگ است . (برهان ) (آنندراج ). شهدانه . (فه
کنودانهلغتنامه دهخداکنودانه . [ ک َ ن َوْ / ک َ نو ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کنودان که شاهدانه باشد و آن تخم بنگ است . (برهان ) (آنندراج ). تخم آن [ کنب ] که شاهدانه نیز گویند. (فرهنگ
کنودانلغتنامه دهخداکنودان . [ ک َ ن َوْ / ک َ نو ] (اِ مرکب ) از: کنو + دان (دانه ) = کنودانه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاهدانه که تخم بنگ است . (برهان ) (آنندراج ). شهدانه . (فه
کنودانهلغتنامه دهخداکنودانه . [ ک َ ن َوْ / ک َ نو ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کنودان که شاهدانه باشد و آن تخم بنگ است . (برهان ) (آنندراج ). تخم آن [ کنب ] که شاهدانه نیز گویند. (فرهنگ