کنولغتنامه دهخداکنو. [ ک َ ن َوْ / ک َ نو ] (اِ) بنگ را گویند وبه عربی ورق الخیال خوانند. (برهان ). کنب و کنف است که بنگ باشد و تخم آن را کنودانه و شاه دانه گویند. (از انجمن آر
کنولغتنامه دهخداکنو. [ ک ُ نُو ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش سروستان است که در شهرستان شیراز واقع است و 330 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
کِنُوگویش گنابادی در گویش گنابادی این واژه را برای کلمه شاه دانه استفاده می کنند.نکته جالب دیگر اسم علمی این گیاه می باشد که کانابینوید است.
کَنُودٌفرهنگ واژگان قرآنبسيارکفران گربسيار ناسپاس - کسي که پيرو هواي نفس و دلداده به لذائذ دنيا است ، و در نتيجه از شکر پروردگارش در مقابل نعمتهايي که به او ارزاني داشته غافل است
کُنُوزِفرهنگ واژگان قرآنگنجها (کلمه کنز به معناي روي هم نهادن مال و نگهداري از آن است و در اصل از کنز خرما گرفته شده و زمان کنز ، آن فصلي است که در آن خرما ذخيره ميشود ، و ناقة کناز آن
کنودانلغتنامه دهخداکنودان . [ ک َ ن َوْ / ک َ نو ] (اِ مرکب ) از: کنو + دان (دانه ) = کنودانه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاهدانه که تخم بنگ است . (برهان ) (آنندراج ). شهدانه . (فه