کنسوللغتنامه دهخداکنسول . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) مأموری که کار رسمی او حمایت هم میهنان خود و حفظ منافع آنها در کشور بیگانه می باشد (قنسول ). (فرهنگستان ). قنسول . نماینده ٔ یک د
دروسوسلغتنامه دهخدادروسوس . [ دْرو / دِ ] (اِخ ) مارکوس لیویوس . تاریخ وفات او ظاهراً 109ق . م . بوده است . وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 ق . م . با گراکوس تریبو
تریبونوسلغتنامه دهخداتریبونوس . [ت ْ ] (اِ) فلسفی در اعلام تمدن قدیم آرد: نامی بود که رومیان قدیم بر جمعی از صاحبمنصبان لشکری یا کشوری اطلاق میکردند. صاحبمنصبان لشکری را «تریبونوس س
لولیلغتنامه دهخدالولی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث ). لوری . فیج . غره چی . زط. چیگانه .زنگاری . کولی . غربالبند. غرچه . قرشمال . سو
کنونلغتنامه دهخداکنون . [ ک ُ ] (ق ) به معنی اکنون آمده یعنی این زمان و حالا و الحال و الان و از «کنون » گاهی کاف را حذف نموده «نون » گویند... و گاهی «نون » را حذف کنند و الف بر
درآمدنلغتنامه دهخدادرآمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) داخل شدن . درون شدن . درون رفتن . ورود کردن . وارد شدن . وارد گشتن . به درون شدن . فروشدن . بدرون آمدن . اندرآمدن . دخول کردن