کنزدیکشنری عربی به فارسیاندوخته , ذخيره , احتکار , ذخيره کردن , احتکارکردن , انباشتن , گنج , گنجينه , خزانه , ثروت , جواهر , گنجينه اندوختن , گرامي داشتن , دفينه
کنزلغتنامه دهخداکنز. [ ک َ ن َ ] (اِ) بن و بیخ خوشه ٔ خرما یعنی جایی که به درخت چسبیده است . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کاناز و کناز. (انجمن آرا
کنزلغتنامه دهخداکنز. [ ک ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ کِناز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کناز شود.
کنزلغتنامه دهخداکنز. [ ک َ ] (ع مص ) گنج نهادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از ناظم الاطباء). جمع کردن و برگزیدن و در خاک کردن مال را. (از اقرب الموا
کنظلغتنامه دهخداکنظ. [ ک َ ] (ع مص ) دشوار شدن کار. || اندوه گین نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الا
کَنزٌفرهنگ واژگان قرآنگنج(کلمه کنز به معناي روي هم نهادن مال و نگهداري از آن است و در اصل از کنز خرما گرفته شده و زمان کنز ، آن فصلي است که در آن خرما ذخيره ميشود ، و ناقة کناز آن شت
کَنَزْتُمْفرهنگ واژگان قرآنثروت اندوزی کردید - گنجینه کردید - تبدیل به گنج کردید(کلمه کنز به معناي روي هم نهادن مال و نگهداري از آن است و در اصل از کنز خرما گرفته شده و زمان کنز ، آن فصلي
کنزالغتنامه دهخداکنزا. [ ک َ ] (اِ) عاقل و دانا و فیلسوف . (ناظم الاطباء). عاقل و دانا و ذوفنون . (لسان العجم شعوری ج 2 ص 230). || گیاه و گلی که به خودی خود روید. گیاه خودرو. (ن
کنزقلغتنامه دهخداکنزق . [ ک َ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایردموسی است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 1131 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).