کندفهملغتنامه دهخداکندفهم . [ ک ُ ف َ ] (ص مرکب ) کندذهن . (آنندراج ). کودن و بیهوش . (ناظم الاطباء). کندفهمنده . آنکه دیر مطالب را فهم کند. کندذهن . دیرفهم . (فرهنگ فارسی معین ).
کندفهمیلغتنامه دهخداکندفهمی . [ ک ُ ف َ ] (حامص مرکب ) بلادت . کودنی . کندی . غباوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبش . (منتهی الارب ). کودنی و بیهوشی و بی شعوری . (ناظم الاطباء).
تندفهملغتنامه دهخداتندفهم . [ ت ُ ف َ ] (نف مرکب / ص مرکب ) آنکه سخن را زود دریابد. (آنندراج ) (بهار عجم ). زیرک و بافِراست و باهوش و حاضرکلام . (ناظم الاطباء) : ایاز تندفهم تیزبی
کندفهمیلغتنامه دهخداکندفهمی . [ ک ُ ف َ ] (حامص مرکب ) بلادت . کودنی . کندی . غباوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبش . (منتهی الارب ). کودنی و بیهوشی و بی شعوری . (ناظم الاطباء).
کورباطنلغتنامه دهخداکورباطن . [ طِ ] (ص مرکب ) کندفهم و کج طبع. (آنندراج ). کندفهم . کم هوش . کوردل . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. (ناظم الاطباء) : مدار