کندذهنیلغتنامه دهخداکندذهنی . [ ک ُ ذِ ] (حامص مرکب )کودنی و کم هوشی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). بلادت .
کندذهنلغتنامه دهخداکندذهن . [ ک ُ ذِ ] (ص مرکب ) کودن و کم هوش . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). دیریاب . دیرفهم . کودن . که درس دیر آموزد. بلید. کورذهن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بدذهنیلغتنامه دهخدابدذهنی . [ ب َ ذِ ] (حامص مرکب ) کندذهنی . کودنی . مقابل تندذهنی . (فرهنگ فارسی معین ).
حماقتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، کندذهنی، سبکمغزی، کمهوشی، بیهوشی، فقدان شعور، دیوانگی، ناخوشی دماغی، آیکیو پایین، عقبماندگی تحمیق، احمق دانستن شجاعت احمقانه، بیپرو
غباوتلغتنامه دهخداغباوت . [ غ َ وَ ] (ع مص ، اِمص ) کندذهنی . (غیاث ) (آنندراج ). درنایافتن و ابله شدن . (تاج المصادر زوزنی ). گول گردیدن . نه دریافتن از چیزی . گولی . (منتهی الا