کندایجلغتنامه دهخداکندایج . [ ک ُ ی ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء اصفهان . از آنجاست ابوالعباس احمدبن عبداﷲبن موسی کندایجی . (از لباب الانساب ).
کندایجیلغتنامه دهخداکندایجی . [ ک ُ ی ِ ] (ص نسبی ) نسبت است مر کندایج را که قریه ای است به اصفهان . (لباب الانساب ) (الانساب سمعانی ).
اندایجیلغتنامه دهخدااندایجی . [ اَ ] (اِخ ) از امراء ارغون خان بود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 2 ص 44).
کادیجانلغتنامه دهخداکادیجان . (اِخ ) دهی از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . یازده هزارگزی خاور سراب ، در مسیر شوسه ٔ سراب به اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه 1161 تن . آب
کدایةلغتنامه دهخداکدایة. [ ک ُ ی َ ] (ع اِ) طعام و شراب گردآورده ٔ انبار کرده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). آنچه گرد آید از طعام یا شراب . (از اقرب الموارد).
کندایجیلغتنامه دهخداکندایجی . [ ک ُ ی ِ ] (ص نسبی ) نسبت است مر کندایج را که قریه ای است به اصفهان . (لباب الانساب ) (الانساب سمعانی ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن کنداجیق ذوالسیفین . ابن اثیر در مرصع آرد: احمدبن کنداجیق یکی از امرای معتضد است که او را در سیفین تقلد عمل داد و به ذوالسیفین موسوم
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن کنداج یا ابن کنداجق . یکی از امراء ترک دوره ٔ خلفای عباسی که بجسارت و بطش و صولت اشتهار تمام یافته و خدمات بزرگ بخلیفه معتمد علی اﷲ و
حکماءلغتنامه دهخداحکماء. [ ح ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ حکیم . || فیلسوفان . کندایان . || طبیبان . || شاعران . || هم الذین یکون قولهم و فعلهم موافقاً للسنة. (تعریفات جرجانی ). رجوع به حُ