۱. = کندن
۲. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبکند.
۳. (اسم) [قدیمی] جراحت.
۴. (اسم) [قدیمی] گودال.
〈 کندوکاو: (اسم مصدر) [مجاز]
۱. کندن و کاویدن.
۲. [عامیانه، مجاز] تفحص؛ تجسس.
〈 کندوکوب: (اسم مصدر)
۱. کندن و کوبیدن.
۲. [قدیمی] آشوب؛ تشویش؛ اضطراب: ◻︎ نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کندوکوب (سعدی۱: ۱۲۴).
آهسته، بطیء، تانی، سست، ملایم، یواش ≠ تند، تیز، شتابنده
canopy, cumbersome, draggy, dull, heavy, slow, languid, languishing, lazy, leaden, obtuse, shackle, slack, slow-motion, sluggish, stagnant, stiff, tardy