کنثرلغتنامه دهخداکنثر. [ ک ُ ث ُ ] (ع ص ) گرداندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). المجتمع الخلق . (اقرب الموارد). || (اِ) سر کیر تا ختنه جای . (منتهی الارب ). حشفه
کنثرةلغتنامه دهخداکنثرة. [ ک َث َ رَ ] (ع اِ) کنثرة الحمار؛ پیش بینی خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کنثرةلغتنامه دهخداکنثرة. [ ک َث َ رَ ] (ع اِ) کنثرة الحمار؛ پیش بینی خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کناثرلغتنامه دهخداکناثر. [ ک ُ ث ِ ] (ع ص ) کُنثُر. گرداندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) سر کیر تا ختنه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ).حشفه . یعنی از سر
پیشلغتنامه دهخداپیش . (اِ) قُبُل . مقابل پس ، دُبُر. مقابل پشت . || بخش قدامی . مقابل قسمت خلفی از چیزی : بدرد همی پیش پیراهنش درخشان شود آتش اندر تنش . فردوسی .عقوة، ساحة؛ پیش