کناییلغتنامه دهخداکنایی . [ ک ُ ] (حامص ) کنندگی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح فلسفه ) فاعلیت . (فرهنگ فارسی معین ) : جان مردمی گوهری است که او را نیز دو قوت است یکی قوت مر ک
کناییلغتنامه دهخداکنایی .[ ک ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به کنایه (کنایت ): تعبیرات کنایی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کنایه شود.
حالت کُناییergative case, ergativeواژههای مصوب فرهنگستانحالت دستوری فاعلِ فعلهای متعدی در زبانهای کُنایی ـ مطلق (ergative-absolutive) متـ . کُنایی
حالت کُناییergative case, ergativeواژههای مصوب فرهنگستانحالت دستوری فاعلِ فعلهای متعدی در زبانهای کُنایی ـ مطلق (ergative-absolutive) متـ . کُنایی