کنار گذاشتنلغتنامه دهخداکنار گذاشتن . [ ک َ / ک ِ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بر کنار کردن . دور از دسترس قرار دادن .
کنار گذاشتندیکشنری فارسی به انگلیسیallocate, assign, banish, devote, earmark, jettison, pigeonhole, scrap, swallow, try, aside
هواگَرد پیشبالدارcanard 2واژههای مصوب فرهنگستانهواگَردی که دارای بال کوچکی در جلوی بال اصلی است متـ . پیشبالدار
پردیس جادهکنار،پارک جادهکنارroadside parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی در کنار جاده، غالباً در فضایی روستایی، برای استراحت و تفریح گردشگران و مسافران
کنار گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ، کنار گذاردن، برکنار کردن، ترک استفاده کردن، درانبار گذاشتن، انبار کردن، جادادن، چیدن، بستهبندی کردن، درصندوق گذاشتن دور ریختن
depositingدیکشنری انگلیسی به فارسیسپرده گذاری، گذاشتن، سپردن، ذخیره سپردن، تهنشین کردن، کنار گذاشتن، به حساب بانک گذاشتن
کنارلغتنامه دهخداکنار. [ ک َ ] (اِ) در اصطلاح صوفیه دریافتن اسرار توحید و دوام و مراقبه را گویند. کذا فی لطائف اللغات . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1561).
کنارلغتنامه دهخداکنار. [ ک َ] (اِ) بن خوشه ٔ خرما. (برهان ) (ناظم الاطباء). و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). مصحف کناز. (حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کناز شود. || میوه ای باشد که آن را موز می گویند. (برهان ). یک قسم میوه که موز نیز گویند. (ناظم الاطباء).
کنارلغتنامه دهخداکنار. [ ک ُ / ک ُن ْ نا ] (اِ) میوه ای باشد سرخ شبیه به عناب لیکن از عناب بزرگتر است و در هندوستان بسیار می باشد و شیرین و نازک می شود و به عربی آن را سدر می گویند و به هندی بیر خوانند. (برهان ). بار درخت سدر فارسی است . (منتهی الارب ). درختی
کنارفرهنگ فارسی عمیدپهلو؛ یک طرف چیزی.⟨ کنار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن.۲. موافقت کردن.
دره کنارلغتنامه دهخدادره کنار. [ دَرْ رَ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان غارستاق بخش نور شهر آمل . واقع در 46هزارگزی جنوب باختری آمل و 10هزارگزی باختر راه شوسه ٔ آمل به لاریجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d
دریاکنارلغتنامه دهخدادریاکنار. [ دَرْ ک َ ] (اِ مرکب ) ساحل دریا. (ناظم الاطباء). لب دریا. ساحل . آنجا که خشکی به دریا پیوندد. اراضی کنار دریا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو شد سلم تا پیش دریاکنارندید ایچ کشتی و راه گذار. فردوسی .کهی بد ه
دریاکنارلغتنامه دهخدادریاکنار. [ دَرْ ک ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان واقع در 9هزارگزی خاور لنگرود و 4هزارگزی شمال رودسر و راه چمخاله ، با 1112 تن سکنه . آب آن از
پیش کنارلغتنامه دهخداپیش کنار.[ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه بازار. جلگه ، معتدل مرطوب ، دارای 1266</spa
پیلسته کنارلغتنامه دهخداپیلسته کنار. [ ل َ ت َ / ت ِ ک َ /ک ِ ] (اِخ ) سواحل العاج . رجوع به سواحل العاج شود.