کم کمدیکشنری فارسی به انگلیسیdribs and drabs, gradual, gradually, piecemeal, imperceptible, imperceptibly
کم کملغتنامه دهخداکم کم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان ). آوازکافتن نقب . (فرهنگ جهانگیری ). آواز شکافتن زمین و نقب به کن
کم کملغتنامه دهخداکم کم . [ ک ُک ُ ] (اِ) زعفران . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ). || ریگ روان . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الا
instilدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
instilsدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق می کند، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
instilledدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق شده، کم کم تزریق کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن، اهسته القاء کردن، کم کم فهماندن
جذبلغتنامه دهخداجذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). د
جذاملغتنامه دهخداجذام . [ ج ُ ] (ع اِ) علتی است . (مهذب الاسماء). بیماری است از فساد خون که بدن را میگدازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوره . (نصاب الصبیان ). خوره که بیماری بیس