کمحرف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه کمحرف بودن، کم گفتن، سخن نگفتن، چیزی نگفتن، جواب ندادن نظر ندادن، مخفی نگهداشتن، کتمان کردن بلافاصله وارد عمل شدن
کم حرفدیکشنری فارسی به انگلیسیclose, closemouthed, dumb, inward, laconic, mute, reticent, saturnine, short-spoken, silent, taciturn, terse, tight-lipped, uncommunicative, undemonstrative
کمحرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محرف، کمسخن، کمگفتار، خاموش، ساکت، زباندرقفا موجز، محتاط، گنگ
کمحرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محرف، کمسخن، کمگفتار، خاموش، ساکت، زباندرقفا موجز، محتاط، گنگ
کمحرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محرف، کمسخن، کمگفتار، خاموش، ساکت، زباندرقفا موجز، محتاط، گنگ