۱. کمتر.
۲. کمترین: ◻︎ به جان او که گَرَم دسترس به جان بودی / کمینه پیشکش بندگانش آن بودی (حافظ: ۸۸۲).
۳. کمارزش؛ فرومایه. Δ بعضی بهغلط پنداشتهاند که «های بیان حرکت» در این کلمه علامت تٲنیث است و بههمینجهت آن را دربارۀ زنان به کار میبرند.
۱. حداقل، دستکم
۲. کمتر
۳. اینبنده، اینجانب، بنده، حقیر، رهی ≠ بیشینه، حداکثر، مهینه
minimum, rock bottom, skeleton