کمرباریکلغتنامه دهخداکمرباریک . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) باریک میان : پیشخدمت کمرباریک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال :ای آقای کمرباریک کوچه روشن کن خانه تاریک ، زنان به مزاح ب
کمرِ باریکهbeam waistواژههای مصوب فرهنگستاننقطهای در باریکۀ گاوسی (Gaussian beam)که در آنجا سطح موج تخت است و قطر باریکه کمترین مقدار را دارد
باریک کمرلغتنامه دهخداباریک کمر. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه میانی لاغر دارد. باریک میان متناسب اندام . نازک میان . || معشوق . معشوقه .
لاغرمیانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه دارای کمر باریک است؛ کمرباریک: ◻︎ اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان نه گاو پرواری (سعدی: ۶۰).