کمربندلغتنامه دهخداکمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . (فرهنگ فارسی معین ). میان
کمربندفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ) (اِمر.) 1 - تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند. 2 - منطقه . 3 - نوکر، ملازم . 4 - (کن .) محبوب ، معشوق .
زلزله خیزفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) ویژگی مناطقی از زمین که بر روی کمربند زلزله واقعند و در آن ها زلزله بسیار روی می دهد.
مهاجرتmigration 2واژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] پیشروی کانون زمینلرزه در امتداد کمربند زلزله یا زون گسلی (fault zone)، از مکانی به مکان دیگر، ناشی از انباشت کُرنش [شیمی] حرکت ذرات باردار در محلول برقکاف تحت تأثیر یک میدان الکتریکی
کمربندلغتنامه دهخداکمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . (فرهنگ فارسی معین ). میان
کمربندفرهنگ فارسی معین( ~ . بَ) (اِمر.) 1 - تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند. 2 - منطقه . 3 - نوکر، ملازم . 4 - (کن .) محبوب ، معشوق .
کمربندلغتنامه دهخداکمربند. [ ک َ م َ ب َ ] (اِ مرکب ) چیزی را گویند که بر میان بندند. (برهان ). میان بند. (غیاث ). به معنی کمر است یعنی آنچه بر میان بندند.(آنندراج ). هر آنچه بر میان بندند. منطقه . (ناظم الاطباء). تسمه ای از چرم ، پارچه و جز آن که بر کمربندند. منطقه . (فرهنگ فارسی معین ). میان