کمرالغتنامه دهخداکمرا. [ ک َ ] (اِ) جایی که چهارپایان شب آنجا باشند. (فرهنگ رشیدی ). محوطه ای را گویند که شبها چهارپایان و ستوران را در آن کنند و به این معنی با کاف فارسی هم آمد
کمراواژهنامه آزادکَمِرا، معادل اصطلاح بیگانۀ Camera، دوربین. این واژه از بدو اختراع دوربین و ورود آن به ایران در زمان ناصرالدین شاه بر سر زبان ها افتاد و هنوز هم در خیلی از کشور
کمرافرهنگ انتشارات معین(کَ) [ په . ] (اِ.) 1 - چهار دیواری که خوابگاه چهار پایان باشد. 2 - طاق بلند، دیوار بلند.
کمرافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اتاقی برای نگهداری چهارپایان.۲. طاق؛ گنبد.۳. دیوار بلند.۴. کمربند.
کمرآبلغتنامه دهخداکمرآب . [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درو فرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کمرآبادلغتنامه دهخداکمرآباد. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فعله گری است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کمرایلغتنامه دهخداکمرای .[ ک َ ] (اِ) کمرا. (فرهنگ فارسی معین ) : چون تو کمر جنگ ببندی ، ملک روم کمرای ببرّد، بپرستد کمر تو. قطران (از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به کمرا (معنی سوم ) شو
جزیره ٔ کمرانلغتنامه دهخداجزیره ٔکمران . [ ج َ رَ ی ِ ک َ م َ ] (اِخ ) این جزیره روباروی زبید در یمن قرار دارد. (از معجم البلدان ).
کمرایلغتنامه دهخداکمرای .[ ک َ ] (اِ) کمرا. (فرهنگ فارسی معین ) : چون تو کمر جنگ ببندی ، ملک روم کمرای ببرّد، بپرستد کمر تو. قطران (از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به کمرا (معنی سوم ) شو
کمرآبلغتنامه دهخداکمرآب . [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درو فرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کمرآبادلغتنامه دهخداکمرآباد. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فعله گری است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).