کمختلغتنامه دهخداکمخت . [ ک ُ م َ ] (ص ) به لغت زند و پازند بمعنی آمیخته و درهم باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مصحف گمخت = گمیخت (بدآمیخته ) (حاشیه ٔ برهان چ معین
کمختهلغتنامه دهخداکمخته . [ ک ُ م ُ ت ِ ] (اِ) سله ٔ روی زخم . رویه ٔ سفت شده ٔ زخم و جراحت . طبقه ای از چرک و کثافت که روی پوست بدن بسته می شود. این کلمه با فعل بستن استعمال می
کمختهلغتنامه دهخداکمخته . [ ک ُ م ُ ت ِ ] (اِ) سله ٔ روی زخم . رویه ٔ سفت شده ٔ زخم و جراحت . طبقه ای از چرک و کثافت که روی پوست بدن بسته می شود. این کلمه با فعل بستن استعمال می
کمیختلغتنامه دهخداکمیخت . [ ک ُ ] (ص )به زبان زند و پازند به معنی درهم آمیخته باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). صحیح گمیخت است . پهلوی ، گمیختن (مخلوط کردن ). (از حاشی