کمان سازیلغتنامه دهخداکمان سازی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کمان ساز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان ساز شود. || (اِ مرکب ) محل ساختن کمان . (فرهنگ فارسی معین ). دکان کمان
کمین سازیلغتنامه دهخداکمین سازی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کمین ساز : اجل بر جان کمین سازی نموده قیامت را یکی بازی نموده . نظامی .و رجوع به کمین ساز شود.
ماسخةلغتنامه دهخداماسخة. [ س ِ خ َ] (اِخ ) نام کمان سازی ازدی یا بطنی از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کمان سازی معروف از طایفه ٔ ازد. (ناظم الاطباء). کمان سازی ازدی . (از
ماسخیةلغتنامه دهخداماسخیة. [ س ِ خی ی َ ] (ص نسبی ، اِ) کمان منسوب به ماسخة. ج ، ماسخیات . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کمانی منسوب به ماسخة و ماسخة نام کمان سازی از طایفه ٔ ا
رامیلغتنامه دهخدارامی . (ص نسبی ) منسوب است به رامة که شهری است ببادیة. (منتهی الارب ). || منسوب است به قریه ٔ رام که نام دیگر رامتین است . (از شعوری ج ص 2 ورق 16). || منسوب است
کمانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی سلاح جنگی چوبی و خمیده که برای پرتاب کردن تیر به کار میرفت.۲. چوبی بلند و سرکج برای جدا کردن الیاف پنبه یا پشم از یکدیگر.۳. (نجوم) = قوس۴. (موسیقی) [قد
کمانچهلغتنامه دهخداکمانچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) کمان کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مصغر کمان یعنی کمان کوچک . (ناظم الاطباء). کمان خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).