کمالیونلغتنامه دهخداکمالیون . [ ک َ لی یو ] (اِخ ) پیروان مصطفی کمال پاشا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمال پاشا (آتاتورک ) شود.
کمالیونلغتنامه دهخداکمالیون . [ ک َ لی یو ] (معرب ، اِ) نوعی از مازریون است و آن سیاه می باشد. گرم و خشک است در چهارم . بر برص و بهق و نمش طلا کنند نافع آید. (برهان ) (آنندراج ). ن
کمالونلغتنامه دهخداکمالون . [ ک ُ ] (اِ) کمالان . خانه ٔ خشت و گلی کوچک . خانه ٔ محقر و تاریک . خانه ٔ خشت سخت محقر و ناچیز. خانه ٔ گلین و کم ارزش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کمالوندلغتنامه دهخداکمالوند. [ ک َ مال ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 720 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کَالِحُونَفرهنگ واژگان قرآنزشت رويان بد منظر(کلمه کالح از کلوح است که به معناي جمع شدن و خشکيدن لبها است ، به طوري که ديگر نتواند دندانها را بپوشاند . و معناي آيه اين است که لهيب و هرم آت
کمالونلغتنامه دهخداکمالون . [ ک ُ ] (اِ) کمالان . خانه ٔ خشت و گلی کوچک . خانه ٔ محقر و تاریک . خانه ٔ خشت سخت محقر و ناچیز. خانه ٔ گلین و کم ارزش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کمالوندلغتنامه دهخداکمالوند. [ ک َ مال ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 720 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).