کافی الاوحدلغتنامه دهخداکافی الاوحد. [ فِل ْ اَ ح َ ] (اِخ ) لقب احمدبن ابراهیم الضبی مکنی به ابی العباس وزیر فخرالدوله ... (از معجم الادبا ج 1 ص 65). رجوع به احمدبن ابراهیم الضبی در ه
کافی البخاریلغتنامه دهخداکافی البخاری . [ فِل ْ ب ُ ] (اِخ ) سعدالدین شرف الحکماء. عوفی در لباب الالباب درباره ٔ او آرد: فضلی وافر داشت و بنیان هنری محکم و بساتین فضایلش متنزه بوده و در
کافی الدینلغتنامه دهخداکافی الدین .[ فِدْ دی ] (اِخ ) نامش عمرو لقبش کافی الدین است . وی عم خاقانی و پدر وحیدالدین ابوالمفاخر عثمان است . (مزدیسنا ص 466). خاقانی در مدح وی گوید : طبع
کافی الکفاةلغتنامه دهخداکافی الکفاة. [ فِل ْ ک ُ ] (اِخ ) لقب صاحب بن عباد وزیر فخرالدوله دیلمی است . نام وی اسماعیل مکنی به ابی القاسم و ملقب بصاحب و «کافی الکفاة». رجوع به صاحب بن عب
کافی الملکلغتنامه دهخداکافی الملک . [ فِل ْ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شرفخانه بخش شبستر شهرستان تبریز و در 12هزارگزی جنوب باختری شبستر واقع و حد دیگرش 5هزارگزی شوسه ٔ صوفیان سلما
عطاملک جوینیلغتنامه دهخداعطاملک جوینی . [ ع َ م َ ل ِ ک ِ ج ُ وَ ] (اِخ ) ملقب به علاءالدین بن بهاءالدین محمد بردار شمس الدین محمدصاحب دیوان . از رجال و مورخان معروف اوایل دوره ٔ مغول .
سبطلغتنامه دهخداسبط. [ س ِ ] (ع اِ) فرزندزاده خواه اولاد از پسر باشد خواه از دختر. (آنندراج ) (غیاث ). نواسه . (مهذب الاسماء) نبسه . نبیسه . پسر پسر. (زمخشری ). نبیره . (دهار).
تابوت عهدلغتنامه دهخداتابوت عهد. [ ت ِ ع َ ] (اِخ ) صندوقی است که موسی به امر حق تعالی از چوب شطیم ساخت طولش سه قدم و نه قیراط و عرض و ارتفاعش دو قدم و سه قیراط بود و بیرون و اندرونش
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت مکنی به ابوسهل (237-311 هَ . ق .). نجاشی در رجال او را یاد کرده گوید: شیخ المتکلمین و جاری مجرای وز
شاپورلغتنامه دهخداشاپور. (اِخ )... ذوالاکتاف . پسر هرمز دوم (هرمزبن نرسی ). در مجمل التواریخ و القصص آمده است : «هنوز درشکم مادر بود که پدرش بفرمود تاج بر شکم مادرش نهادند، و او