کماجلغتنامه دهخداکماج . [ ک ُ ] (اِ) نانی است مشهور. (برهان ) (آنندراج ). کماچ . (فرهنگ رشیدی ). || نانی را نیز گویند که بر روی اخگر و زغال پزند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم ال
کماجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نوعی نان ضخیم و پوک که با آرد گندم و آرد نخود تهیه میشود؛ کماچ.۲. تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار میدهند؛ بادریسه؛ کلیچۀ خیمه: ◻︎ کماج خ
کماج پزیلغتنامه دهخداکماج پزی . [ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کماج پز. || (اِ مرکب ) دکان کماج پز. جایی که کماج پزند.
کماج خورلغتنامه دهخداکماج خور. [ ک ُ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان دره گز است و 183 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).