کلیک کردنclick 2واژههای مصوب فرهنگستانزدن ضربه با انگشت بر روی دکمة اصلی موشی یا بر افزارة اشارهای دیگر
آغاز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم آغاز کردن، شروع کردن، آغازیدن، عزیمت کردن، رهسپار شدن در دستگرفتن، عهدهدار شدن دکان بازکردن، بساط پهن کردن، فروختن بابچیزی را گشودن، بهچیزی افتادن،
زودلغتنامه دهخدازود. (ق ) شتاب و جَلد و با لفظ کردن و بودن مستعمل است ... (آنندراج ). جلد و سریع و شتاب و به سرعت و شتاب و به تندی . و فی الفور و معجلاً. (ناظم الاطباء). تند. س