کلیز انگبینلغتنامه دهخداکلیز انگبین . [ ک َ زِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نحل . مگس عسل . منج انگبین . زنبور عسل . کبت انگبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیز شود.
کلیزلغتنامه دهخداکلیز. [ ک َ ] (اِ) به معنی زنبور باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). نحل . منج انگبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب ن
کلیزلغتنامه دهخداکلیز. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است به یک منزلی ری . (قاموس ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جایی است بر یک منزل از ری . (منتهی الارب ).
کلیزلغتنامه دهخداکلیز. [ ک َ ] (اِ) به معنی زنبور باشد. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). نحل . منج انگبین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن میوه که در حلاوتش نیست بدل یارب ن
زنبورلغتنامه دهخدازنبور. [ زَم ْ ] (از ع ، اِ) کبت و زیبود و جانور کوچکی پرنده و دارای دو بال که موسه و کلیز نیز گویند. و زنبور عسل را کبت انگبین و برمور و برمر نیز گویند و درمما
کلیزلغتنامه دهخداکلیز. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی است به یک منزلی ری . (قاموس ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جایی است بر یک منزل از ری . (منتهی الارب ).
کلیزدانلغتنامه دهخداکلیزدان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ زنبور را گویند چه کلیز به معنی زنبورباشد. (برهان ). خانه ٔ زنبوران . (آنندراج ). خانه ٔ زنبور. شان . (فرهنگ فارسی معین ). اس
کلیزالغتنامه دهخداکلیزا. [ ک َ ] (اِ) اسم فارسی زنبور است . (فهرست مخزن الادویه ). کلیز. و رجوع به کلیز شود.