کتیرانلغتنامه دهخداکتیران . [ ک َ ] (اِ) قطران است و آن دارو باشد که بر آدم و اسب و استر و گاو و سگ گرگین مالند نیک شود. (برهان ) (از آنندراج ). قطران . (ناظم الاطباء). کتران . (ف
کلورانلغتنامه دهخداکلوران . [ ] (اِخ ) نام شهری و ولایتی است به ترکستان . (انجمن آرا) (آنندراج ). کلوران و قراقرم سرزمینهایی بود که چنگیز و اولاد او در آنجا فرمانروایی داشتند. (از
کلیانلغتنامه دهخداکلیان . [ ک َل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان آغمیون است که در بخش مرکزی شهرستان سراب است و 859 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلیانیلغتنامه دهخداکلیانی . [ ک ِل ْ ] (اِ) بمعنی اشق است و آن صمغ گیاهی است که آن رابدران گویند و به عربی صمغ الطرثوث خوانند. (از برهان ) (آنندراج )، اشق و اشتراک و انزروت و انغو
کتیرانلغتنامه دهخداکتیران . [ ک َ ] (اِ) قطران است و آن دارو باشد که بر آدم و اسب و استر و گاو و سگ گرگین مالند نیک شود. (برهان ) (از آنندراج ). قطران . (ناظم الاطباء). کتران . (ف