کلیددانلغتنامه دهخداکلیددان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) کلیدان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). که به کلید بگشایند. مغلاق . غَلَق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کِلیدان شود
تژلغتنامه دهخداتژ. [ ت ِ ] (اِ) دندان کلیددان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 180). و رجوع به تز و تژده و تژه در همین لغت نامه شود. || برگ درخت نوبرآمده و گیاه نورسته را گویند و
مزلاقلغتنامه دهخدامزلاق . [ م ِ ] (ع اِ) کلیددان که بی کلید گشاده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مزلاج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تژه بند. (مهذب الاسماء). و
مغلاقلغتنامه دهخدامغلاق . [ م ِ ] (ع اِ) کلیددان که به کلید گشایند. (مهذب الاسماء). کلیدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قفل و قلاب که بدان در رابندند. (غیاث ). کلیددان و هر چیز ک