کلوفلغتنامه دهخداکلوف . [ ک َ ] (ع ص ) کار دشوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). امر شاق . (اقرب الموارد).
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 81هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 500 گزی باختر شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب واقع است . جلگه است ، 102</s
چیچکلولغتنامه دهخداچیچکلو. [ چی چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سهندآباد شهرستان تبریز. در 29 هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 26 هزارگزی شوسه ٔ بستان آباد به تبریز واقع شده . جلگه است و 318 تن
کلوفنلغتنامه دهخداکلوفن . [ ک ُ ل ُ ف َ ] (فرانسوی ،اِ) کلفن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کلفن شود.
کلوفانفرهنگ فارسی عمیدجسمی سخت، شکننده، و نیمهشفاف که در الکل و اتر حل میشود و مصرف دارویی و صنعتی دارد و برای مالیدن بر روی آرشۀ ویولون به کار میرود.
کار دشوارلغتنامه دهخداکار دشوار. [ رِ دُش ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار سخت . عمل مشکل . امرٌ عُضال . (منتهی الارب ). فَظیع. (دهار). کَلوف . ضَرّاء. کوفان ، کُوِّفان . (منتهی الارب ).
کلوفنلغتنامه دهخداکلوفن . [ ک ُ ل ُ ف َ ] (فرانسوی ،اِ) کلفن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کلفن شود.
کلوفانفرهنگ فارسی عمیدجسمی سخت، شکننده، و نیمهشفاف که در الکل و اتر حل میشود و مصرف دارویی و صنعتی دارد و برای مالیدن بر روی آرشۀ ویولون به کار میرود.