کله کدولغتنامه دهخداکله کدو. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ک َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، آنکه موی سر او بشده باشد. داس . دغ سر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کله طاس . کچل . کسی که سرش مو ند
کاواکان یا توتیاء البحر اقیانوس که بیشتر درسواحل نیو انگلند زندگی میکندستاره دریاییدیکشنری فارسی به عربیقنديل البحر
بی مغزلغتنامه دهخدابی مغز. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مغز) که مغز ندارد. پوک . پوچ . (آنندراج ). میان تهی . کاواک : نبود عجب که مازوی بی مغز و بی مزه یابد از آن نوا مزه و مغز همچ
صدچراغلغتنامه دهخداصدچراغ . [ ص َ چ ِ ] (اِ) صاحب آنندراج از خیرالمدققین آرد که : صدچراغ آن باشد که از چوب صورت درختی سازند صاحب اغصان کثیره و بر هر شاخی جاها گذارند که چون بر آن
شیردانلغتنامه دهخداشیردان . (اِ مرکب ) آوند شیر. (ناظم الاطباء). ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند. ظرف برای شیر خوردن .ظرف شیرخوری . شیرخوری . شیردانی . (یادداشت مؤل
حبللغتنامه دهخداحبل . [ ح َ ] (ع اِ) رسن . (دهار) (معجم البلدان ). طناب . ریسمان . آنچه به آن بندند. بند : چو کشتیی که حبل او ز دم اوشراع اوسرون او قفای او. منوچهری .آل رسول خد