کله خوردگیلغتنامه دهخداکله خوردگی . [ ک ُ ل َه ْ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت کله خورده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کله خورده شود.
مغزلغتنامه دهخدامغز. [ م َ ] (اِ) ماده ٔ عصبی که در جوف کله ٔ سرواقع شده و آن را پر کرده . (ناظم الاطباء). مخ . دماغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دماغ . و با لفظ کافتن و خراش
نمکلغتنامه دهخدانمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ملح . ابوع
بازدارندگی خوردگی میاناinterface corrosion inhibitionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تعویق خوردگی که در آن برهمکنش شدیدی بین زیرآیند (substrate) درحالخوردهشدن و بازدارندۀ خوردگی رخ میدهد، در این فرایند بازدارندۀ خوردگی برحسب میزان پتا
بازدارندههای خوردگی اُهمیohmic corrosion inhibitorsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از بازدارندههای خوردگی که با تشکیل گزینشی یک پوسه (film) به ضخامت یک میکرواینچ یا بیشتر بر روی سطح آندی یا کاتدی یا هر دوی آنها مقاومت اهمی را در برقک
جریان خوردگیcorrosion currentواژههای مصوب فرهنگستانآهنگ خوردگی که معمولاً برحسب آمپر بر سانتیمتر مربع بیان میشود