کلنل محمدتقی خانلغتنامه دهخداکلنل محمدتقی خان . [ ک ُ ل ُ ن ِ م ُ ح َ م م َ ت َ ] (اِخ ) رجوع به محمدتقی خان پسیان شود.
کلنللغتنامه دهخداکلنل . [ ک ُ ل ُ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلونل . صاحب منصبی که بریک هنگ فرماندهی کند. سرهنگ . (فرهنگ فارسی معین ).
کلنگگویش اصفهانی تکیه ای: kolang طاری: keleng طامه ای: koleng طرقی: keleng کشه ای: keleng نطنزی: keleng
باغ خونیلغتنامه دهخداباغ خونی . [ غ ِ ] (اِخ ) باغی مشهور در مشهد که دیر زمانی قنسولخانه ٔ دولت اتحاد جماهیر شوروی در آن بود. و در زمان مرحوم کلنل محمدتقی خان ، عارف قزوینی در آنجا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا
تارلغتنامه دهخداتار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسما
بادلغتنامه دهخداباد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب
زرلغتنامه دهخدازر. [ زَ / زَرر ] (اِ) طلا را گویند، و آن را به عربی ذهب خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). اکثر بمعنی طلا و ذهب آید. (غیاث اللغات ). فلزی است زرد و گرانبه