کلندلغتنامه دهخداکلند. [ ک ُ /ک َ ل َ] (اِ) دست افزار نقب کنان و گلکاران و سنگ تراشان باشد که بدان زمین کنند و آن را کلنگ نیز گویند. (برهان ). آلت کندن زمین و آن به کلنگ مشهور ا
کلندفرهنگ انتشارات معین(کُ یا کَ لَ) (اِ.) 1 - آلتی که بدان زمین را کَنَند، کلنگ . 2 - هر چیز ناتراشیده . 3 - چوبی که بر قلادة سگ بندند.
کلندفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = کلنگ۱: ◻︎ کو حمیت تا ز تیشه وز کلند / این چنین کُه را بهکلی برکنند (مولوی: ۲۴۱).۲. کلون و قفل چوبی پشت در.
کلندافکندنلغتنامه دهخداکلندافکندن . [ ک ُ / ک َ ل َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسم ولایت است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند افسون خاص بر کلند دمیده بر سرراه اندازند. (آنندراج ). ف
کلندگرلغتنامه دهخداکلندگر. [ ک َ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه با کلنگ کار می کند. (ناظم الاطباء). آنکه زمین را با کلنگ بکند. (فرهنگ فارسی معین ) : تا گشته ام هلاک جوان کلندگرهمچون کلن
کلندیلغتنامه دهخداکلندی . [ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ) زمین سخت و درشت را گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || (ص نسبی ) منسوب به کلند. (فرهنگ فار
کلندیدنلغتنامه دهخداکلندیدن . [ ک َ ل َ دَ ](مص ) بمعنی کندن و شکافتن و کافتن زمین باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کلند زدن و کافتن . (آنندراج ). شکافتن زمین . کندن خا
کلندیفرهنگ انتشارات معین(کَ لَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به کلند. 2 - کلندگر. 3 - (اِمر.) زمین سخت و درشت .