پردهلغتنامه دهخداپرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ) حجاب . (دهار). غشاء. غِشاوه . خِدر. (دهار) (منتهی الارب ). غطاء. تتق . پوشه . پوشنه . سِتر. سِتاره . اِستاره . سِجاف . سَجف . سِجف .
کلنجارلغتنامه دهخداکلنجار. [ ک ِ ل ِ ] (اِ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). خرچنگ و سرطان . (ناظم الاطباء). در شیراز کِرِنجال به معنی خر
ابوکالنجارلغتنامه دهخداابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) چند تن از سلاطین دیالمه و یکی از امراء گرگان (آل زیار) کنیت گونه ای داشته اند که آن در کتب گاهی بصورت ابوکالنجار و گاهی ابوکالنجر
کلنجارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بحث؛ درگیری: دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود.۲. پرداختن؛ ور رفتن. کلنجار رفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. بگومگو کردن؛ بحث و درگیری داشتن: هر شب با هم