کلمرغلغتنامه دهخداکلمرغ . [ک َ م ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از کرکس باشد و آن مرغی است که بر سر او پر نمی باشد. (برهان ). نوعی از کرکس مردارخوار که سر آن پر ندارد و کل است (آنندراج ). ن
کلمرزلغتنامه دهخداکلمرز. [ ک ُ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کِلاْغ سُوْزگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی زاغ ، زاغچه ، کلاغی با جثه کوچکتر از کلاغ های معمولی و رنگ سبز در بدن با دم سیاه و سر سیاه
کلمرغلغتنامه دهخداکلمرغ . [ک َ م ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از کرکس باشد و آن مرغی است که بر سر او پر نمی باشد. (برهان ). نوعی از کرکس مردارخوار که سر آن پر ندارد و کل است (آنندراج ). ن
کرکسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) پرندهای درشت، با منقار قوی، گردن بدون پر، بالهای بلند، و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه میکند؛ لاشخور؛ مردارخوار؛ نسر؛ ورکاک؛ دژکاک
شارکلغتنامه دهخداشارک . [ رَ ] (اِ) مرغی است خوش آواز و کوچک . (لغت فرس ). مرغکی است خوش آواز و کوچک . گویند هزار داستان است . (معیار جمالی ). مرغکی است کوچک و خوش آواز و او را
مرغلغتنامه دهخدامرغ . [ م ُ ] (اِ) مطلق پرندگان ، و عربان آن را طیر خوانند. (از برهان ). هر طائر که بال و پر و منقار دارد. (غیاث ). مطلق طایر را گویند سوای کرمهای پردار و قدری