کلب کندیلغتنامه دهخداکلب کندی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلب کندیلغتنامه دهخداکلب کندی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 475 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کردی کلالغتنامه دهخداکردی کلا. [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است در ناتل رستاق از ناحیه ٔ نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 111 و ترجمه ٔ آن ص 149).
کَلْبگویش گنابادی در گویش گنابادی کلب به معنای دیوانه ، مختل المشاعر ، نادان ، سفیه ، بی خرد ، خنگ و احمق است.
ابوالطیب متنبیلغتنامه دهخداابوالطیب متنبی . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ب ِ م ُ ت َ ن َب ْ بی ] (اِخ ) احمدبن حسین بن حسن بن عبدالصمد الجعفی الکندی الکوفی المعروف بالمتنبی . شاعر مشهور. مولد او د
اسرعلغتنامه دهخدااسرع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سرعت . شتاب تر. بشتاب تر. زودتر. تندتر. تیزتر. چالاک تر. سریعتر. ازرع : و هو اسرع الحاسبین . (قرآن 62/6). علی اسرع الحا
چوبلغتنامه دهخداچوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاط
صاحب بن عبادلغتنامه دهخداصاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که
ابن معدی کربلغتنامه دهخداابن معدی کرب . [ اِ ن ُ م َ ک َ رِ ] (اِخ ) ابوکریمه مقدم بن معدی کرب کندی . از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله . به آخر عمر در حمص ساکن بود و به 91 سالگی در سال 7