کلبالغتنامه دهخداکلبا. [ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را نوعی جو معنی کرده است . و رجوع به کلب بمعنی جو و دزی ج 2 ص 682 شود.
کلبالغتنامه دهخداکلبا. [ ک َ ] (هزوارش اِ) به لغت زند و پازند بمعنی سگ باشد و به تازی کلب خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
کلبادلغتنامه دهخداکلباد. [ ک َ ] (اِخ ) نام پهلوانی بود تورانی که در جنگ دوازده رخ به دست فریبرز پسر کاوس کشته گشت . (برهان )(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا)
کلبادلغتنامه دهخداکلباد. [ ک ُ ](اِخ ) نام قریه ای است قریب به اشرف از بلاد طبرستان ... (از انجمن آرا) از دهات اشرف در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 167). نام ی
کلباسولغتنامه دهخداکلباسو. [ ک َ ] (اِ) چلپاسه است که وزغه باشد و در خانه ها بسیار است . (از برهان ). کرباسو یعنی چلپاسه . (فرهنگ رشیدی ). کرباسو. کلبسو هم آمده است . (آنندراج ).
کلباسیلغتنامه دهخداکلباسی . [ ک َ ] (اِخ ) ابوالمعالی پسر محمد ابراهیم بن محمد حسن خراسانی از علماء عصر خود بود.صاحب ریحانة الادب شرح حال او را در کنی و القاب آورده و ذیل کلمات «ک
کلبادلغتنامه دهخداکلباد. [ ک َ ] (اِخ ) نام پهلوانی بود تورانی که در جنگ دوازده رخ به دست فریبرز پسر کاوس کشته گشت . (برهان )(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا)
کلبادلغتنامه دهخداکلباد. [ ک ُ ](اِخ ) نام قریه ای است قریب به اشرف از بلاد طبرستان ... (از انجمن آرا) از دهات اشرف در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 167). نام ی
کلباسولغتنامه دهخداکلباسو. [ ک َ ] (اِ) چلپاسه است که وزغه باشد و در خانه ها بسیار است . (از برهان ). کرباسو یعنی چلپاسه . (فرهنگ رشیدی ). کرباسو. کلبسو هم آمده است . (آنندراج ).
کلباسیلغتنامه دهخداکلباسی . [ ک َ ] (اِخ ) ابوالمعالی پسر محمد ابراهیم بن محمد حسن خراسانی از علماء عصر خود بود.صاحب ریحانة الادب شرح حال او را در کنی و القاب آورده و ذیل کلمات «ک
کلباسیلغتنامه دهخداکلباسی . [ ک َ ] (اِخ ) محمد ابراهیم بن محمد حسن خراسانی کاخی از فحول علمای قرن سیزدهم هجری است . مؤلف ریحانة الادب ، ذیل کرباسی ترجمه ٔ احوال او را آورده و مص