کلاک سائیسلغتنامه دهخداکلاک سائیس . [ ک ُ ] (اِخ ) پسر سوم تارگی تای نخستین نیای سکاها که بعد از پدر به سلطنت رسید. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 581 شود.
کلاکلغتنامه دهخداکلاک . [ ک َ ] (اِ) چوب دراز سرکجی باشد که گل و میوه که دست به آنها نرسد بدان بچینند. (برهان ) (ناظم الاطباء). چوب دراز سرکجی که به هر میوه که دست نرسد چوگان آن
کلاکلغتنامه دهخداکلاک . [ ک َ ] (اِ) دشت و صحرایی که مطلقاًدر آن زراعت نشده باشد. (برهان ) (آنندراج ). بیابانهائی که زراعت بخود ندیده . لم یزرع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دش
کلاکلغتنامه دهخداکلاک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حلبروداست که در بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع است و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کلاکلغتنامه دهخداکلاک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران است که 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
کلاکلغتنامه دهخداکلاک . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لواسان کوچک است که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 108 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).