کلاکارلغتنامه دهخداکلاکار. [ ک َل ْ لا ] (ص ) هنگامه ساز.فتنه انگیز. جنگجو. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
کاکارضا بالالغتنامه دهخداکاکارضا بالا. [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد و 23هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 24هزارگزی خاور شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه
کاکارضا پائینلغتنامه دهخداکاکارضا پائین . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. در کرمانشاه در 23 هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 25 هزارگزی خاور شوسه ٔ خ
کاکارولغتنامه دهخداکاکارو. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 42هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 40هزارگزی خاور شوسه ٔ خرم آباد به
کلاژارهلغتنامه دهخداکلاژاره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کلاغ پیسه عکه . (برهان ) (آنندراج ). عکه و کلاغچه . (ناظم الاطباء). اسم فارسی عقعق است . (فهرست مخزن الادویه ). کلاژه . قلازار. ق