کلاًلغتنامه دهخداکلاً. [ ک ُل ْ لَن ْ ] (ع ق ) در فارسی قید بکار رود. همگی . همه . طراً. تماماً. بتمامی . یکسره . یکباره . بالمرة. بالتمام . مقابل بعضاً. قاطبة. جمیعاً.کافةً. چن
کلاًفرهنگ مترادف و متضادتمام، تماماً، جمعاً، جمله، جمیعاً، سراسر، کاملاً، مجموعاً، مطلقاً، همگی، همه، یکسر ≠ جزئاً