کلاه زنانهگویش اصفهانی تکیه ای: ------------- طاری: ------------- طامه ای: ------------- طرقی: ------------- کشه ای: ------------- نطنزی: ----------
مولویفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مربوط به ولایت.۲. (اسم) (تصوف) = مولویه۳. (اسم) (تصوف) عنوان شیخ‌های متصوفه و علمای روحانی.۴. (اسم) [قدیمی] نوعی کلاه دراز یا عمامۀ کوچک: ◻︎ ساقی مگر وظیفهٴ
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز
مولویلغتنامه دهخدامولوی . [ م َ ل َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به مولی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). منسوب به مولا و مولی . (یادداشت مؤلف ). منسوب به مولا که به معنی خداوند است
برطلةلغتنامه دهخدابرطلة. [ ب ُ طَ ل َ ] (ع اِ) کلاه . (غیاث اللغات از قاموس ). کلاه قرمز : زن مکرر کرد کای با برطله کیست بر پشتت فروخفته هله ؟ مولوی .و رجوع به برطل شود.
حاشا و کلالغتنامه دهخداحاشا و کلا. [ وَک َل ْ لا ] (ع صوت مرکب ) ابداً. بهیچوجه : کلاه رفعت و تاج سلیمان بهر کل کی رسد حاشا و کلا. مولوی .|| منزهم از این کار یا فکر.