کلاه زنانهگویش اصفهانی تکیه ای: ------------- طاری: ------------- طامه ای: ------------- طرقی: ------------- کشه ای: ------------- نطنزی: ----------
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز
تخته کلاهلغتنامه دهخداتخته کلاه . [ ت َ ت َ / ت ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه چوبینی که زنگها را بدان بندند و بر سر مجرمان گذارند و رسوا کنند و کلاه تخته و کلاه زنگله نیز گویند. (آنندراج )
مقرة بشقابیcap-and-pin insulator/ cap and pin insulatorواژههای مصوب فرهنگستانمقرهای بهشکل بشقاب یا زنگولهای که تهبند آن دارای سوزن داخلی و کلاهک انتهایی است که بهصورت محوری به هم متصل شدهاند
تلخکfoolواژههای مصوب فرهنگستاندلقک جشنهای قرون وسطی و جشنهای مربوط به نمایشهای محلی که لباسی به رنگهای روشن میپوشید و کلاهی بر سر میگذاشت که زنگوله و بوق به آن آویزان بود