کلاهداریلغتنامه دهخداکلاهداری . [ک ُ ] (حامص مرکب ) داشتن کلاه بر سر. (فرهنگ فارسی معین ). عمل کلاهدار. و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || کنایه از پادشاهی و سلطنت . (از برهان ) (فرهنگ فا
کلاه داریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپادشاهی؛ سلطنت: ◻︎ نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند (حافظ: ۳۶۴).
کلاهدارلغتنامه دهخداکلاهدار. [ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه کلاه بر سر دارد. (فرهنگ فارسی معین ). دارنده ٔ کلاه . || کنایه از پادشاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). کنایه از پادش
کلاهدارلغتنامه دهخداکلاهدار. [ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه کلاه بر سر دارد. (فرهنگ فارسی معین ). دارنده ٔ کلاه . || کنایه از پادشاه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). کنایه از پادش
سروریلغتنامه دهخداسروری . [ س َرْ وَ ] (حامص مرکب ) ریاست و حکومت و سلطنت و پادشاهی و حکمرانی و فرمانگزاری . (ناظم الاطباء). مهتری و بزرگی . (آنندراج ). بزرگی و خدیوی . تفوق . (ن
تندلغتنامه دهخداتند. [ ت ُ ] (ص ، ق ) مرادف تیز باشد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تیز و برنده . (ناظم الاطباء). بران . مقابل کند:شمشیری
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز
اسم مصدرلغتنامه دهخدااسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فع