کلاهخودلغتنامه دهخداکلاهخود. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کله خود. خود. کلاهی از آهن ، فولاد یا فلز دیگر که سپاهیان بر سر گذارند. مغفر.(فرهنگ فارسی معین ). پوششی از چرمهای مخصوص و پخته شده ی
درنای کلاهخودیGrus monachaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از درنائیان و راستۀ درناسانان که در ناحیۀ سر پرهای تیرۀ مایل به قرمزی شبیه به کلاهخود دارد
کلاخودلغتنامه دهخداکلاخود. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه خود : مه سپر مهر کلاخود و کمان قوس قزح ناوکت تیر و سما کست و سها نیزه گذار.نظام قاری (دیوان البسه ٔ چ استانبول ص 13).و رجوع به ک
کلاهخودhelmet 2, helm 5واژههای مصوب فرهنگستاننوعی کلاه که نظامیان از آن برای محافظت از سر در برابر اصابت گلوله یا ترکش استفاده میکنند
درنای کلاهخودیGrus monachaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از درنائیان و راستۀ درناسانان که در ناحیۀ سر پرهای تیرۀ مایل به قرمزی شبیه به کلاهخود دارد