کفچلیزهلغتنامه دهخداکفچلیزه . [ ک َ چ َ زَ / زِ ] (اِ) کفچلیزک . کفگیر. (برهان ) (آنندراج ). || جانورکی باشد که عربان دعموص خوانند. (برهان ) (آنندراج ). بچه وزغ دم دار و دست و پا د
کفچلیزلغتنامه دهخداکفچلیز. [ ک َ چ َ ] (اِ مرکب ) چمچه ٔ بزرگ سوراخ دار را گویند و آن را کفگیر نیز خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کفچه را گویند که سوراخ سوراخ باشد و طباخان و حلوائی
کفچلیزکلغتنامه دهخداکفچلیزک . [ ک َ چ َ زَ ] (اِ) جانورکی باشد در آب وبمرور وزغ شود و عربان دعموص خوانندش . (برهان ) (آنندراج ). بچه ٔ وزغ دمدار و دست و پا درنیاورده . (ناظم الاطبا
کفلیزهلغتنامه دهخداکفلیزه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) کفگیر. || ترشی پالا. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به کفلیز و کفچلیزه و کفچلیز شود.
کفچلیزفرهنگ انتشارات معین( ~ .) 1 - (اِ.) چمچة بزرگ سوراخ دار. 2 - سگ ماهی . 3 - بچه قورباغه ؛کفچلاز، کفچلیزه ، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک ، کفلیز، کفلیزک نیز گویند.
طلخلغتنامه دهخداطلخ . [ طَ ] (ع اِ) لای سیل آورد که در آن کفچلیزها باقی باشند و بدانجهت کسی بر شرب آب رودبار قادر نشود. (منتهی الارب ).
کرکفیزلغتنامه دهخداکرکفیز. [ ک َ / ک َ ک َ ] (اِ) کفکیر باشد و آن چمچه ای است سوراخ دار. (برهان ) (آنندراج ). کفچلیز.کفچلیزه . کفچلیزک . (فرهنگ فارسی معین ) : یاری دارم چنانکه حلق
کفلیزهلغتنامه دهخداکفلیزه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) کفگیر. || ترشی پالا. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به کفلیز و کفچلیزه و کفچلیز شود.
لیزهلغتنامه دهخدالیزه . [ زَ / زِ ] (ص ) لیز. آمیخته . || (اِ) دست افزار کشیدن بر چیزی . (برهان ). || (پسوند) مزید مؤخر برخی کلمات ، چون : کفچلیزه .
کفچلیزفرهنگ انتشارات معین( ~ .) 1 - (اِ.) چمچة بزرگ سوراخ دار. 2 - سگ ماهی . 3 - بچه قورباغه ؛کفچلاز، کفچلیزه ، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک ، کفلیز، کفلیزک نیز گویند.