کفلیزلغتنامه دهخداکفلیز. [ ک َ ] (اِ) بمعنی کفگیر باشد که چمچه ٔ سوراخ دار است . (برهان ) (آنندراج ). کفچه که سوراخ سوراخ باشد. (ازغیاث ). مغرفه . مقدحه . مصوب . (منتهی الارب ).
کفلیزهلغتنامه دهخداکفلیزه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) کفگیر. || ترشی پالا. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به کفلیز و کفچلیزه و کفچلیز شود.
کفلیزهلغتنامه دهخداکفلیزه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) کفگیر. || ترشی پالا. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به کفلیز و کفچلیزه و کفچلیز شود.
مذنبلغتنامه دهخدامذنب . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) کفلیز. (منتهی الارب ). کفچلیز. (از مهذب الاسماء). مغرفة. (متن اللغة) (اقرب الموارد). کفگیر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). ج ، مذانب
مصوبلغتنامه دهخدامصوب . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) کفلیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفلیزه . کفگیر.
قدحةلغتنامه دهخداقدحة. [ ق ُ ح َ ] (ع اِ) یک کفلیزاز شوربا و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اعطانی قدحة من المرق ؛ ای غرفة منه . (منتهی الارب ).