کفریلغتنامه دهخداکفری . [ ک ُ ] (اِخ ) شاعر و از نجبای یزدخاست فارس و از شاعران عهد صفوی است . از اوست :یار اگر نازد ز بیت طاق ابرومی رسدکان دو مصرع در بیاض آفتاب و ماه نیست . (از تذکره ٔ نصرآبادی ص 419).و رجوع به همین کت
کفریلغتنامه دهخداکفری . [ ک ُ ] (اِخ ) میرحسن ... از سادات تربت و در شاعری و شکسته نویسی استاد بود. از تربت به هند رفت و در درگاه خان خانان مورد توجه و عنایت قرار گرفت و در 1017 هَ . ق . درگذشت . از اوست :چو بوی گل به گریبان غنچه بودم گم بصد فریب در ا
کفریلغتنامه دهخداکفری . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کفر. کافر و بیدین . (آنندراج ). بیدین و ملحد و فاسق و فاجر و بت پرست . (ناظم الاطباء). کسی که کفر می گوید. گاهی بصورت لقب برای اشخاصی که اظهار نارضایی از آفرینش می کنند و زبان انتقاد دارند بکار می رود: شیخ کفری . کریم کفری . دکتر محمدخان کفری
کفریلغتنامه دهخداکفری . [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما یا غلاف وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست بهار خرما. (الفاظ الادویه ). کاردو. (مهذب الاسماء). پوست و غلاف شک
کیفریلغتنامه دهخداکیفری . [ ک َ / ک ِ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به کیفر. جزایی . (فرهنگ فارسی معین ). جزایی . (فرهنگستان ).
کفیریلغتنامه دهخداکفیری . [ ک ُ ف َ ] (اِخ ) محمدبن عمربن عبدالقادر الکفیری . (1043 - 1130 هَ ق ) وی فقیه و عالم به حدیث و فنون ادب و از اهل دمشق بود. او راست : 1- شرح البخاری (<span class="hl
کفرینلغتنامه دهخداکفرین . [ ک ِف ْ ری ] (ع ص ) مرد زیرک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داهی . (اقرب الموارد).
داودیلغتنامه دهخداداودی . [ وو ] (اِخ ) نام طایفه ای از کردان مقیم شمال کفری . (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 57).
جفریلغتنامه دهخداجفری . [ ج َ ] (ص نسبی )شخصی را گویند که علم جفر داند. || (اِ) معرب کفری که پوست بهار خرمای ماده باشد. (برهان ).
کفرالغتنامه دهخداکفرا. [ ک ُ ] (اِ) بهار خرما راگویند یعنی شکوفه ٔ خرما. (برهان ) (آنندراج ). شکوفه ٔخرمابن . (ناظم الاطباء). بعضی گویند پوست بهار درخت خرمای ماده باشد و آن را کفراه با زیادتی هاء و کفری بجای الف یای حطی هم می گویند با تشدید ثالث در عربی . (برهان ) (آنندراج ). پوست و غلاف شکوف
کفرینلغتنامه دهخداکفرین . [ ک ِف ْ ری ] (ع ص ) مرد زیرک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داهی . (اقرب الموارد).