کفاءةدیکشنری عربی به فارسیاستعداد , گنجايش , شايستگي , لياقت , تمايل طبيعي , ميل ذاتي , اثر , تاثير , سودمندي , درجه تاثير , بازده , بهره وري , راندمان
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ / ک ُ ءَ ] (ع اِ) بار خرمابن در سال آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بار خرمابن در یک سال . (از ناظم الاطباء). بار آن سال درخت خرما. (شرح قام
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ ءَ ] (ع اِ) پاداش . کفاء. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پاداش و جزا. (ناظم الاطباء).
کفاءةلغتنامه دهخداکفاءة. [ ک َ ءَ ] (ع مص ) همتا و مانند شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همتا گشتن و مانند شدن . (ناظم الاطباء). حالتی که در آن چیزی با چیزی دیگر برابر و مساوی ب
کفالةدیکشنری عربی به فارسیتوقيف , حبس , واگذاري , انتقال , ضمانت , کفالت , بامانت سپردن , کفيل گرفتن , تسمه , حلقه دور چليک , سطل , بقيد کفيل ازاد کردن