کعوبلغتنامه دهخداکعوب . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کعب . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعب شود.- کعوب الرمح ؛ گره ها و بندهای نیزه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
کعوبلغتنامه دهخداکعوب . [ ک ُ ] (ع مص ) کعابة. کعوبة. (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعابة شود.
کعوب التبنلغتنامه دهخداکعوب التبن . [ ک ُ بُت ْ ت ِ] (ع اِ مرکب ) رجوع به گره شود. (یادداشت مؤلف ).
کعوبةلغتنامه دهخداکعوبة. [ ک ُ ب َ ] (ع مص ) کعابة. کعوب . (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعابة شود.
کعبدیکشنری عربی به فارسیپاشنه , پشت سم , پاهاي عقب (جانوران) , ته , پاشنه کف , پاشنه جوراب , پاشنه گذاشتن به , کج شدن , يک ور شدن
کعوب التبنلغتنامه دهخداکعوب التبن . [ ک ُ بُت ْ ت ِ] (ع اِ مرکب ) رجوع به گره شود. (یادداشت مؤلف ).
کعوبةلغتنامه دهخداکعوبة. [ ک ُ ب َ ] (ع مص ) کعابة. کعوب . (ازمنتهی الارب ) (از تاج العروس ). رجوع به کعابة شود.
کعابةلغتنامه دهخداکعابة. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) کعوب . کعوبة. به معنی برآمدن پستان و نارپستان گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کعبلغتنامه دهخداکعب . [ ک َ ] (ع اِ) بند استخوان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). ج ، اکعب ، کعوب ، کعاب . || گره نیزه و نی و کلک . (منتهی الارب
صمعلغتنامه دهخداصمع. [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صُمعان و صَمعاء. || و کلاب صمع الکعوب ؛ یعنی سگان خرد شتالنگ . (منتهی الارب ).