کظملغتنامه دهخداکظم . [ ک َ ] (ع مص ) فروخوردن خشم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || نگاهداری کردن خشم خود و روی برنگردانیدن و خشم نکردن . کظوم .- کظم غیظ ؛ فروخوردن خشم . (یادداشت مؤلف ) : کظ
کظملغتنامه دهخداکظم . [ ک َ / ک َ ظَ ] (ع اِ) گلو. حلق . جای برآمدن نفس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اکظام .منه اخذوا بکظمهم ؛ یعنی گرفته شده راه نفس ایشان .
کیجیملغتنامه دهخداکیجیم . (مغولی ، اِ) پوششی است که برای زینت در روز جنگ بر اسب افکنند، و آن را به عربی تجفاف و به فارسی برگستوان گویند. (سنگلاخ ص 312 ورق 2). رجوع به کیجم شود.
کجملغتنامه دهخداکجم . [ ] (اِ) کجب . حصرم . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || در تاریخ بخارا (تألیف نرشخی ص 33 چ 1 و ص 38 چ 2) این کلمه آمده است اما جای دیگر این
کجیملغتنامه دهخداکجیم . [ک َ ] (اِ) قژاگند. کژاغند. کژیم . کجین . (آنندراج ). برگستوان را گویند و آن پوششی باشد که در روز جنگ پوشند و بر اسب نیز پوشانند. (برهان ). جامه ای است که درون آنرا به پیله ٔ ابریشم خام آگنند و پر کنند و در روز جنگ پوشند که حفظ تن از ضرب تیغ و طعن نیزه کرده باشد و آن ر
کزملغتنامه دهخداکزم . [ ک َ زِ ] (ع ص ) مرد بددل ترسناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوتاه بینی و انگشتان . (تاج المصادر).
اکظاملغتنامه دهخدااکظام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کَظَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کظم شود.
کَظِيمٌفرهنگ واژگان قرآنآنکه با وجود ناراحتي زياد سخني نمي گويد و ناراحتيش را پنهان مي کنند - آنکه دم نمي زند(کلمه کاظمين اسم فاعل از کظم است و کظم به معناي شدت اندوه است از طرفي کظم به معناي بيرون آمدن نفس است ، وقتي ميگويند کظم خود را گرفت ، يعني جلو نفس خود را گرفت ، و کظوم به معناي حبس کردن نفس است ، که خود کنايه از سک
مَکْظُومٌفرهنگ واژگان قرآننفس گرفته شده - نفس بند آمده (کلمه کاظمين اسم فاعل از کظم است و کظم به معناي شدت اندوه است از طرفي کظم به معناي بيرون آمدن نفس است ، وقتي ميگويند کظم خود را گرفت ، يعني جلو نفس خود را گرفت ، و کظوم به معناي حبس کردن نفس است ، که خود کنايه از سکوت است ، همچنانکه در هنگام توصيف و مبالغه در باره سکوت م
کَاظِمِينَفرهنگ واژگان قرآنآنانکه با وجود ناراحتي زياد سخني نمي گويند و ناراحتيشان را پنهان مي کنند - آنانکه دم نمي زنند(کلمه کاظمين اسم فاعل از کظم است و کظم به معناي شدت اندوه است از طرفي کظم به معناي بيرون آمدن نفس است ، وقتي ميگويند کظم خود را گرفت ، يعني جلو نفس خود را گرفت ، و کظوم به معناي حبس کردن نفس است ، که خود کنا